نویسنده: دکتر سیده خورشید فاطمه حسینی(1)



 
تاریخ نشان می دهد که از دیرباز درارتقای فرهنگ جهانی مردان و زنان، هر دو خدمات شایانی انجام داده، پیشرفت های شایانی از لحاظ سیاسی و علمی و اجتماعی داشته اند.همین طور در تصوف و عرفان تفنی داشته اند ولی متاسفانه اثر قابل توجهی از متون عرفانی زنان دردست نیست.گرچه سیمای تابناک برخی از زنان عارفه در ادبیات عرفانی به یادگار مانده است.
در قرآن مجید خطاب خداوند به زن و مرد بدون تفریق دو جنس است و هر دو را خداوند یکسان مورد لطف و نعمت قرار داده است. چنانکه درآیه شریفه می فرماید:
«و القانتین و القانتان و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات ...و الذاکرین الله کثیراً و الذاکرات» (2)
درجای دیگر ارشاد باری تعالی می شود:
«من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیاه طیبه» (3)
اعلام شد که در راه حق و خداجویی هیچ مانعی از لحاظ جنس نیست.ارشاد مرسل اعظم است:«ان الله لا ینظر الی صورکم». (4)یعنی کار مبنی است بر عمل خالص و نیت نیک نه بر صورت.
طبق گفته عباسه طوسی «چون فردا در عرصات آواز دهند یا رجال!اول کسی که پای در صف رجال نهد مریم»(5)بود.
پس زنان از صدراسلام سهم بسزایی در پیشرفت و اصلاح جامعه داشته اند.اگرچه درتاریخ عرفان و تصوف حضرت خدیجه سلام الله علیها را به عنوان یک بانوی عارف نشناخته اند ولی از دیدگاه منصفانه او اولین عارفه اسلامی است که به خدای یکتا و پیامبر ایمان آورد و با تلاش حق برای وصال خدا آن چه داشت در راه معبودش صرف کرد، سرزنش روزگار را به جان خرید تا دین صلح و محبت اسلامی در سرزمین عربستان گسترش پیدا کند.جامعه عرب دوستی و مروت را نادیده گرفته بود ولی خدیجه تمام مشقت ها را در وصال رب کریم تحمل کرد و رسالت مأب را به عنوان آینه جمال ذات می دانست.بهترین آثار عرفان را در زندگانی وی می بینیم و هم چنان در شیوه عارفانه دختر وی.
پس ازایشان رابعه عدویه یا رابعه بصری زن معروف از زنان سده دوم هجری به شمار می آید.چندین رویداد که از زمان تولد وی به ظهورآمد از تاییدات غیبی این زن عارف بود.وقتی که او به جهان آمد شب بود.پدر و مادرش آن قدر مفلس و تهی دست بودند که در خانه چراغی هم نداشتند.مادر رابعه نگران شد و به شوهرش گفت که از همسایه چراغ بیاور تا ناف بریده شود.پدر رابعه که بسیار خوددار بود و در دل خود عهد کرده بود که به جز خدا پیش کسی دست سوال بلند نخواهد کرد، بر بنای توصیه خانم به خانه همسایه ای رفت و باز گردید و به خانم بهانه کرد که ایشان خوابیده اند.پدررابعه دل تنگ بود و خوابید.درخواب نبی آخرصلی الله علیه و آله و سلم را دید که دلجویی می کنند و می گویند که چرا غمگین هستی؟ آزرده مباش که این دختر سیده ای است که شفیع هفتاد هزار نفر از امت خواهد شد. (6)
آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که:
«پیش عیسی که امیر بصره است برو و پیغام من به او بده که و هر شب صد بار صلوات بر من می فرستی و شب جمعه چهارصد بار، ولی چرا این شب جمعه صلوات نخواندی؟ پس کفاره آن چهار صد دینار زر می گردد و این مبلغ را به من بده.»
پدررابعه چون بیدار بشد این خواب را روی کاغذ نوشت.حیا مانع بود، به دست کسی کاغذ پیش عیسی فرستاد.عیسی کاغذ را دید و پیام رسول را خوانده از فرط مسرت ده هزار دینار زر صدقه برای یادآوری خاتم النبیین و چهارصد دینار به جهت پیامبر داد که به پدر رابعه بدهید و بگویید که دلم مشتاق دیدار توست.روا نیست تو که به زیارت رسالت مآب مشرف شده ای، خودم می آیم و خاک آستانت می روبم و من ترا بینم.
رابعه درخردسالی دچار درد یتیمی شد و اهل بصره هم در قحط و خشک سالی گرفتار شدند.بالاخره بعد از فوت پدر و مادر کسی حال رابعه و خواهران رابعه را نپرسید. خواهرانش پراکنده شدند و خود رابعه به چنگ مردی ستمگر افتاد.آن مرد ستمگر رابعه را به درمی چند فروخت.بدین سان کنیزی و اسارت هم به درد یتیمی و بی خانمان او افزوده شد.این زن پاکباز گر چه در خدمت صاحب خود بود هیچگاه کوتاهی نکرد و همواره خود را در پیشگاه حق حاضر می دید و عاشقانه عبادت ذات بی همتا را می کرد.
رابعه شب ها عبادت می کرد و روز در حالی که روزه داشت به امور منزل صاحبش می پرداخت.شبی خواجه از روزن حجره دید که رابعه درحال سجده محو مناجات است و قندیلی بدون سلسله بالای سرش آویخته و تمام خانه از آن نورانی بود؛ (7)درحالی که رابعه چنین زمزمه می کرد که الهی تو از اسرار دل من واقفی که همه آرزوی من پایبند رضای تو و روشنی چشمم فدای بارگاه تو است. ساعتی از خدمت تو آسوده نیستم ولی چه کنم که مخلوقی عاجز و زیر دست هستم.
خواجه از این مناجات کنیزش آن قدر متأثر و محزون شد که دلش به درد آمد و روز دیگر او را در راه خدا آزاد کرد.
رابعه فرصت را مغتنم شمرد و درخرابه ای زندگیش را برای عبادت و خداپرستی وقف کرد.بعد ازخرابات صومعه ای گرفت و در آنجا سرگرم عبادت شد.شب ها هزاررکعت نماز ادا می کرد و در تصوف به مقام والایی نایل گردید.
بدون شک رابعه عارفی روشن ضمیر و وارسته بود که به دریای عشق الهی پیوسته بود.دلش ازخواهش های نفسانی مبرا و منزه بود تا آن جا که حسن بصری می گوید:
«روزی من نزد او نشسته بودم.ظاهراً او زن بود ولی در باطن فرشته صفت.درذهنش این خیال پیدا نمی شد که من مرد هستم و او زن است.»حسن بصری چون از صحبت او بر می خیزد، می گوید که «من خود را مفلس دیدم او را مخلص یافتم.»
رابعه عدویه خوف از مشغول شدن به غیر خدا را دلیل ترک سنت آورده و درپاسخ یکی از خواستگارانش نوشت:
«بدان که زهد در دنیا راحت تن و دل است و رغبت آن غم و اندوه به بار آرد.»(8)

رابعه بصری در آثار عرفا

ابن جوزی درکتاب خود صفوه الصفا می نویسد که خادمه رابعه شاهد عینی است که رابعه عابده شب زنده دار بود و تا صبح مشغول عبادت می ماند و برای چند لمحه می خفت.پس به خود می گفت:«ای نفس چه اندازه می خسپی؟»آنگاه عبادت روزانه خود را آغاز می کرد.
شیخ عطاردرتذکره الاولیا، او را با این صفت یاد می کند:
«ان مخدره خاص، آن مستوره ستر اخلاص، آن سوخته عشق و اشتیاق، آن شیفته قرب و احتراق، آن گمشده وصال، آن مقبول الرجال، ثانیه مریم، صفیه، رابعه الدویه...»
و نیزمی گوید:«درمعاملت و معرفت مثل نداشت و معبر جمله بزرگان عهد خویش بود و بر اهل روزگار حجتی قاطع بود.
شیخ شهاب الدین سهروردی در عوارف المعارف این دوبیت عاشقانه پر شور و حال عربی را از او نقل کرده است که خلاصه آن اینست:
خدایا تو همدل منی و تن خود را به آنکه بخواهد با من بنشیند بخشیده ام.تن من همراه همنشین من است در حالی که معشوق دل من انیس من است.یعنی من با دیگران به تن حاضرم و با او با دل و جان.نیز گفته است:راه به حق نه از راه چشم است نه از راه گوش نه از راه زبان، تنها راه راه دل است.
«بکوشید تا دل را بیدار دارید که چون دل بیدار شد او را با یار حاجت نیست.یعنی دل بیدار آن است که گم شده است در حق، و هر که گم شد یار چه کند؟ الفناء فی الله آنجا بود.»
رابعه نه فقط نمازگزار و روزه دار بود، بلکه عاشقی بی تاب و بی قرار و دلباخته و جان سوخته بود.حقیقتاً همان طور عبادت کرد از که حضرت علی (ع)بن ابی طالب نقل شده است:
«یا الهی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک»
همچنین درنیایش خود گفت:
الهی اگر برای بهشت تو را عبادت می کنم آن را از من دریغ کن و اگر از خوف دوزخ تو را عبادت می کنم مرا بدان مبتلا کن و اگر برای جمال باقی عبادت می کنم آن را از من دریغ مدار.
او همواره اشعارعاشقانه برای خدا می خواند و چون شعله عشقش در سایرین می گرفت آنها را نیز مشتعل می کرد.عرفا به مجلس او می رفتند و ازاو اقتباس می کردند.(9)

زن عارفه دیگر: رابعه بنت کعب قُزداری

قُزدار نام جایی است بین افغانستان و پنجاب، و رابعه درآن ناحیه از قبیله تازی نژاد چشم به جهان گشود.درباره زندگی این بانو چیزی در دست نیست.شرح حالش پراکنده در اوراق تاریخ ثبت است.عموماً دردنیا شهرت خانواده از پسر می گردد ولی اینجا بر عکس است. رابعه نه فقط نام پدر و برادر بلکه نام قبیله ای را نیز که در آن زندگی می کرد شهرت داد.
گرچه پدرش کعب قزداری از بزرگان عرب به شمار می رفت و در نیمه اول سده چهارم هجری، وقتی که پادشاهان سامانی بر تخت سلطنت متمکن شدند، پدرش کعب درناحیه سیستان «بست»قندهار و بلخ حکومت می کرد.خاندان قزداری و آباء و اجداد کعب تا سال های درازبرخلافت عرب تسلط داشتند.(10)
علی اکبر مشیر سلیمی چنین می نویسد:
«عجب اینست که اگر این دختر در این خانواده پیدا نمی شد اصلاً تاریخ نام و نشان ایشان را فراموش می کرد.» (11)
درباره رابعه مقاله ای (12)درمجله تحقیقات فارسی دانشگاه دهلی از نگارنده چاپ شده است که در آن جا به نکاتی درباره رابعه اشاره نموده است.
رابعه زنی با فهم و ذی شعور بود.بر زبان عربی و فارسی تسلط داشت و مرکز توجه صاحبان فضل و هنر شد، چندان که پدرش او را لقب «زین العرب»داده بود.

رابعه قزداری از دیدگاه عرفا

جامی نام او را در شمار زنان زاهد و صوفی آورده و از قول ابوسعید ابوالخیر گفته است که دختر کعب عاشق بود بر غلامی اما عشق او از قبیل عشق های مجازی نبود.(13)
رضا قلی خان هدایت نوشته است:
«او ازملک زادگان است.پدرش کعب نام در اصل از اعراب بود و در بلخ و قزدار و بست، در حوالی قندهار و سیستان و حوالی بلخ کامرانیها نموده.کعب پسری حارث نام داشته و دختری رابعه نام که او را زین العرب نیز می گفتند.
رابعه مذکوره در حسن و جمال و فضل و کمال و معرفت و حال وحیده روزگار و فریده دهر و ادوار، صاحب عشق حقیقی و مجازی، فارس میدان ادبیات فارسی و تازی بوده.»(14)
شبلی نعمان می نویسد:
«رابعه قزداری (بلخی)که معاصر با رودکی است، دارای طبع سرشار بوده است.در زبان فارسی و عربی هر دو به خوبی شعر می گفت.علاوه بر شاعری در صباحت منظر و فضل و کمال سرآمد زنان عصر خویش بوده است. (15)
اما ازاین حقیقت روگردانی ممکن نیست که از خلقت بشر تا این دوره ستایش زن در جامعه اسلامی بر بنای حیا و ناموس مسئله ای دارد. اگردریک طرف رودکی از سخنرانی خود در دربار پادشاهان سامانی مورد توجه امرا و بزرگان قرار می گرفت، همان زمان در یکی از گوشه های دور و دراز دختری در حرم سرا زمزمه می کرد.
رابعه با وجود استعداد و ظرافت اندیشه درمحیطی متعصب زندگی می کرد که به زنان اجازه رشد و هنرآفرینی نمی داد.درظاهر اشعارش مبنی برمفروضه عشق بکتاش است،اما درحقیقت مملو ازعشق و ایمان بودودرعشق حق تعالی رضایت حق را دوست می داشت.ازاتمام نمی ترسید.درنتیجه بی خبراز ملامت جامعه و از طنز مردم مستغرق در عشق الهی بود.
تلخی دوران را با زبان تمثیل و کنایه عرضه می کند:
«مرا به عشق همی متهم کنی به خیل
چه حجتی آری به پیش خدای عزوجل
نعیم بی تو نخواهم جحیم با تو رواست
که بی تو شکر زهر است و با تو زهر عسل.»
***
«الا ای باد شب گیری پیام من به دلبر بر
بگو آن ماه خوبانرا که جان با دل برابر بر
اگر خواهی که خوبان را به روی خود به هجر آری
یکی رخسار خوبت را بدان خوبان برابر بر تو چون ماهی و من ماهی، همی سوزم به تابه بر
غم عشقت نه بس باشد جفا بنهادی از بر بر
مدار ای بنت کعب اندوه که یار از تو جدا ماند
رسن گر چه دراز آید گذر دارد به چنبر بر»

زن عارفه دیگر در دوره تیموریان هند: شاهزاده جهان آرا

این زن عارفه (21)صفر(1023)هجری/یکم آوریل (1614)میلادی به دنیا آمد.جهان آرا دختر شاهجهان پادشاه هند است و مادر وی بانو بیگم ملقب به ممتاز محل است که تاج محل به یاد بود آن ملکه ساخته شده است.
درباره جهان آرا، نگارنده مقاله ای (16)درمجله تحقیقات فارسی دانشگاه دهلی درسال (1997)میلادی به چاپ رسانده است.جهان آرا یکی از اولیاء الله و خاصان خدا بود.این زن زاهده که دلش پراز معرفت بود، بیشتر اوقات را صرف مطالعه آثار عرفانی می کرد. جهان آرا در مونس الارواح می نویسد:
«این ضعیفه راجیه بعد از ادای فرض و واجبات و تلاوت قرآن مجید هیچ امری شریف تر از ذکر حالات و مقامات اولیای کرام قدس الله ارواحهم نمی داند.
بنابرآن خلاصه اوقات خود را جز به مطالعه کتب و رسایلی که مشتمل بر احوای سعادت مال بزرگان دین و اکابر صاحب یقین است صرف نمی نماید.»(17)
حقیقتاً جهان آرا زنی صالحه بود و آیین و روش عارفان را دنبال می کرد.او و بردارش دار شکوه به سلک پیروان سلسله قادریه در آمده بودند.(18)
جهان آرا تحت تاثیر میان جیو و سخنان متصوفه بود و مشایخ صوفیه را به نظر احترام می نگریست.به نظر وی مقصد بزرگ حیات انسانی قرب به وحدت الهی است.برادرش دارا شکوه هم مردی با ورع و تقوی و اهل توکل و صفا بود.درسکینه الاولیاء در ذکر شیخ زمان، میان جیو، خواهر خود را با اوصاف زیر همشیره بزرگ متصف کرده است:
«رابعه عصر، فاطمه، مریم وقت، عارفه، عابده، واصله، کامله»(19)

مونس الارواح

جهان آرا به مشایخ و عرفا ارادت و عقیدت بسیار داشت.مونس الارواح تذکره ای است از مشایخ چشت مانند حضرت معین الدین چشتی، حمید الدین ناگوری، حضرت شیخ فرید الدین معروف به گنج شکر، حضرت نظام الدین محمد معروف به محبوب الهی، حضرت شیخ نصیرالدین محمود معروف به «روشن چراغ دهلی»که در مونس الارواح از آن ها یاد شده است.
این اثربارز جهان آرا مشتمل بر سخنان و ارشادات مرشد اوست و در شش باب تقسیم شده است:
1-باب اول:حضرت خواجه معین الدین چشتی
2-باب دوم:حضرت قطب الدین بختیار کاکی
3-باب سوم:حضرت شیخ حمید الدین ناگوری
4-باب چهارم:حضرت شیخ فرید الدین اولیاء معروف به «گنج شکر»
5-باب پنجم:حضرت شیخ نظام الدین معروف به «محبوب الهی»
6-باب ششم:حضرت شیخ نصیر الدین معروف به «روشن چراغ دهلی»
او در ضمن ذکر احولا مشایخ اندیشه های اولیاء الله را بیان کرده است.این نوع صحبت ها از خود اوست و نکته هایی که آنجا مورد بحث قرار گرفته شده از لحاظ موضوع خیلی جالب است.به طور مثال در شناخت عارف می گوید:
«عارف حقیقی آن است که از دین و دنیا بی خبر باشد.عارف حقیقی مرگ را دوست دارد و راحت انس و دنیا را ترک می کند. عارف آن است که چون صبح بیدار شود از شب یادش نیاید.عارف کسی را گویند که اگر هر روز صد هزار اسرار تجلی بر وی نازل گردد شمه ای برون ندهد.و عارف آن است که جمیع علوم بداند و صد هزار معانی بیرون دهد و همه در بحر معانی شناوری کند تا دری ازاسرار و انوار الهی برون آرد و پیش جوهری مبصر عرض کند تا معلوم شود که او عارف است.»
شعرهایی که در مونس الارواح ثبت شده به احتمال قوی جهان آرا خودش سروده است:
«آنجا که کمال کبریای تو بود
عالم نمی از بحر عطای تو بود
ما را چه حد حمد و ثنای تو بود
هم حمد و ثنای تو سزای تو بود.»
***
«ای به وصف بیان ما همه هیچ
همه آن تو آن ما همه هیچ
هر چند بیند خیال ما همه هیچ
هر چه گوید زبان ما همه هیچ
ما به کنه حقیقتت نرسیم
ای یقین و گمان ما همه هیچ»
درپایان باید بگویم که این زنان متعرفه در پاکسازی و تربیت بشر و گسترش اخوت سهیم بودند، پس نباید که خدمت های ایشان را نادیده بگیریم.علاوه بر این زنان بسیاری نیز در وادی سیر و سلوک بودند، مانند:
رابعه اثیر، بی بی فاطمه سام، بی بی زلیخا، بی بی مستوره، بی بی نور، بی بی حبه جهان آرا، بی بی اولیاء والده شیخ فرید الدین معروف به «گنج شکر»، دختران ابوالقاسم قشیری، همسر خضرویه.
و زنان دیگری وجود داشته اند که هر یک سرمشق مردانی بوده اند، اما در این مقاله کوتاه مجال شرح احوال همه آنها نیست.


1-اولاد گیلانی، سید محمد اولاد:اولیای ملتان، نقوش پریس، لاهور، 1964 م.
2-پناهی، دکتر مهین، اخلاق عارفان، انشارات روزنه، تهران، 1378هش .
3-جامی خراسانی، مولانا نورالدین عبدالرحمن:نفحات الانس، مطبع نولکشور، لهکنو، 1333 هجری.
4-جهان آرا بیگم دختر شاه جهان، مونس الارواح مع تذکره و تبصره، آراسته از سیده پروین کاظمی، شاه ابوالخیر آکادمی، دهلی 1970م.
5-حبیب الله، ذکر جمیع اولیای دهلی، تصحیح دکتر شریف حسین قاسمی، موسسه تحقیقاتی عربی و فارسی راجستان، تونک، هند 1978-8 م.
6-خافی خان نظام الملکی، محمدهاشم خان (م:1144ه): منتخب اللباب، ج1، تصحیح مولوی کبیر الدین احمد و مولوی غلام قادر، آسیاتیک سوسایتی نبگاله، کلکته، 1869 م.
7-شارب، دکتر ظهور الحسن:تاریخ صوفیان گجرات، مطبع لاهوتی پریس، دهلی 1981 م.
8-شبلی نعمانی، شمس العلما محمد شبلی:شعر العجم، ج1، مطبع معارف، اعظم گره.
9-شفق تبریزی، دکتر صادق رضا زاده، تاریخ ادبیات ایران، 1321 هش.
10-صباح الدین عبدالرحمن، سید:بزم تیموریه، ج3، مطبع معارف، اعظم گره، 1982م.
11-عبدالحمید لاهوری، ملاعبدالحمید (م:1065ه):پادشاهنامه، تصحیح کبیر الدین احمد و عبدالرحیم، کلکته، 1868م.
12-عطا، زنان سخن سرا در پویه ادب دری، شرکت سهامی جیبی، تهران، 1365هش.
13-عطار نیشابوری، شیخ فرید الدین محمد:تذکره الاولیا، تصحیح دکتر محمد استعلامی، انتشارات زوار، تهران، 1336 هش.
14-عطار نیشابوری، شیخ فریدالدین محمد:تذکره الاولیا، گزیده ...به کوشش دکتر محمد استعلامی، شرکت سهامی جیبی، تهران، چاپ دوم 2536.
15-قادری هندی، شاهزاده محمد داراشکوه:سکینه الاولیا، به کوشش دکتر تارا چند و سید محمد رضا جلالی نایینی، موسسه مطبوعاتی علمی، 1344 هش/1965م، تهران.
16-محدث دهلوی، شیخ عبدالحق:/اخبار الاخیار فی اسرار الابرار، به تصحیح محمد عبدالاحد، مطبع مجتبایی، 1332 هجری.
17-مشیر سلیمی، علی اکبر:زنان سخنور، موسسه مطبوعاتی علی اکبر علمی، تهران، چاپ اول 1335 هش.
18-هدایت طبرستانی، رضا قلی خان ولد آقاهادی (م:1288ه):مجمع الفصحا (تالیف:1284 ه)جلد اول، موسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1336هش.

پی نوشت ها :

1. دستیار پژوهشی بخش فارسی دانشگاه دهلی
2. سوره احزاب ( 33)، آیه 35.
3. سوره نحل (16)، آیه 97.
4. عطار نیشابوری، شیخ فریدالدین محمد: گزیده تذکره الاولیا،ص 61.
5. گزیده تذکره الاولیا، ص 61.
6. همان. ص 62.
7. گزیده تذکره الاولیا، ص 63
8. پناهی، دکتر مهین: اخلاق عارفان، انتشارات روزنه، 1378 هـ ش ، ص 396.
9. عطار نیشابوری ، شیخ فریدالدین محمد: تذکره الاولیاء، ص 87.
10. عطا زنان سخن سرا در پویه ادب دری، 1365، هـ ش، ص 2.
11. علی اکبر مشیر سلیمی: زنان سخنور، موسسه مطبوعاتی ، علی اکبر، تهران، چاپ اول 1335 هـ .ش.
12. ر. ک : مقاله : «رابعه دختر کعب قُزداری»، مجله تحقیقات فارسی، بخش فارسی دانشگاه دهلی، دهلی، سال چاپ 1995 میلادی.
13. جامی خراسانی، مولانا نورالدین عبدالرحمن : نفحات الانس، نولکشور ، لکهنور، ص 564.
14. هدایت طبرستانی، رضا قلی خان ولد آقا هادی: مجمع الفصحا، موسسه انتشارات امیر کبیر، تهران 1366 هش. ج 1، ص 222.
15. شبلی نعمانی، شمس العلما محمد شبلی: شعرالعجم، ج 1، ص 25.
16. ر. ک : مقاله «شخصیت جهان آرا دختر شاهجهان پادشاه تیمور»، مجله تحقیقات فارسی ، بخش فارسی دانشگاه دهلی ، 1997 میلادی.
17. جهان آرا بیگم: مونس الارواح ، تبصره از سیده پروین کاظمی، شاه ابوالخیر آکادمی ، ص 84.
18. شفق تبریزی، دکتر صادق رضا زاده ، تاریخ ادبیات ایران، ص 1234.
19. قادری هندی، شاهزاده محمد داراشکوه سکینه الاولیا به کوشش دکتر تارا چند و جلالی نایینی، موسسه مطبوعاتی علمی، ص 186.
20. جهان آرابیگم، مونس الارواح، ص 42.

منبع: نشریه فکر و نظر شماره 6 و 7